خورشید زیباست

از خورشید دور باش و از نورش نور بگیر!
خورشید زیباست

من اگه خودم عامل به این ها بودم
این متن ها اثر داشت
پس منو ببخشید!

------
بزرگی میگفت بیکار نباش، صلوات بفرست!

نویسنده: مدیر وبلاگ :)

آخرین نظرات

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دلنوشته» ثبت شده است

بعد از مدت ها فرصت شد بنویسم، در وبلاگی که دوستش دارم و دوست دارم بنویسم، اما باور کنید نوشتن هم سعادت میخواهد، سعادت البته اقسامش مختلف است، یک جورهایی باید هدف تو را بخواند، بسته به تلاشت برای رسیدن به هدفت سعادت پیدا میکنی، بماند.


بماند که چقدر دوست دارم نوشته هایم این چنین آغاز نشود، دوست دارم نوشته هایم صاف برود سر اصل مطلب، مثلا بگویم از خدا که پنهان نیست از شما چه پنهان، این روزها احساس میکنم خیلی خرم!!!


عه، حاج آقا از شما بعیده، این چه حرفیه، شما سالاری، شما تاج سری، شما زیر بغلت هنوز جا برای هندوانه های روابط اجتماعی دارد.


باز هم دوست دارم بدون مقدمه بروم سراغ داغ دلم، بگویم؟ 


هر خبر شهادت از مدافع حرمی داغی است بر دلم، اصلا هر خبر تیری است به دلم، صاف میخورد وسط خوشی های زندگی ام، احساس آن مرفه بی درد شمال شهر را دارم که زمان جنگ دلش مثل سیر و سرکه میجوشید که اه، چرا جنگ شده!


برای منی که وسط گناه و غفلت غرق شده ام، هر خبر شهادت که قصد بیداری این دل خفته را دارد همچون تیری است که آزارم میدهد.


حس میکنم هنوز وجدانی مانده که اذیت شود، بگوید بیچاره، بدبخت، عده ای دارند جانشان را میدهند و برای تو جان میدهند و تو اینجا چه میکنی؟نفس کشیدنت چقدر می ارزد؟


دوست دارم ته تهای دلم بگویم خدایا، وسط خوشی غفلت بودیم، این دیگر چه بود، ناله نمیکنم از این که جنگ باشد، نه، حالم به هم میخورد از جنگی که هست و تو نمیتوانی در آن شرکت کنی!


یاد حرف حاج قاسم می افتم در رابطه با شهید صدرزاده که حاج قاسم میگفت این شهید را از در بیرون میکردیم از پنجره می آمد، 


دوست دارم فریاد بزنم، حاج قاسم پنجره را هم بستند، حالم به هم میخورد از این همه بی دردی که نصیب من شده است.


اشک ها و سخنرانی های همسران شهدا را که میبینم حس میکنم لجن تر از خود در درون خود نخواهم یافت، خدایا برای این مرداب که پر شده از لجن کاری کن.


 

  • ارادتمند شما